
غم نامه طنز
جمعه 87/1/16 2:19 عصر| حکمت ها و لطیفه ها | دیدگاه
ماه هاست که دیگر عمران صلاحی شعر نمی گوید! سید علی میر فتاح غم نامه می نویسد و گل آقای ایران از شر زندگان بی خرد به دنیای مردگان سفر کرده؛ دیگر طنز سیاه و سفید طرفداری ندارد؛ ابراهیم نبوی طنز رنگی می نویسد, طنز به رنگ اجتماع!
دیگر ستون پنجم خواننده ندارد, ابراهیم زیدآبادی فراموش شده, روزنامه ها رنگی شدند و تلوزیون های رنگی آمد و مردم رنگی شدند و خرد مردم نیز رنگی شد!
دیگر طنز شیخ سعدی لطفی ندارد, کسی به ایرج میرزا نمی خندد,ابولقاسم حالت اسمی است که در زبان ها نمی چرخد؛ جمال زاده را تنها در کتاب های ادبیات دبیرستان باید یافت.
دیگر مردم به کمدی های صامت نمی خندند,
راستش مردم دیگر کمدی های دوران صامت را نمی بینند!
امروز مردم به هزل می خندند, به هزل سخیفی که نمونه اش را هر شب می توان در رسانه ی ملی دید! هر چه لوس تر بهتر! و هرچه سخیف تر دوست داشتنی تر!
امروز مردم به لهجه می خندند یا به حماقت و یا به حرکاتی که در خور انسان سالم نیست! امروز مردم این را می پسنند؛ طنز رنگی را!
امروز سروش صحت را همه می شناسند, همه می دانند, زندگی نامه ی شفیعی جم را از بر می دانند, اگر ناخن انگشت سوم پای چپ جواد رضویان بشکند, تمام مجلات می نویسند؛ سالهاست که حمید لولایی بی کار نشده؛ چون مردم طنز سخیف را دوست دارند, چون امروز مردم طنز رنگی می بینند!
شاید منصفانه نباشد اگر مردم را تنها مقصران مرگ طنز اصیل بدانیم؛ وقتی در کتاب های درسی ما «کباب غاز» طنزترین داستان است, وقتی که مجلات ما طنز را پس می زنند, وقتی فلان کارگردان به جرم ساختن طنز (آنهم نه طنز سیاسی بلکه طنز اجتماعی) محاکمه می شود, وقتی که یک کایکاتوریست به خاطر یک نقاشی زندانی می شود و یا یک روزنامه با یک مطلب طنز توقیف می شود چه انتظاری می توان داشت؟
وقتی سید علی میر فتاح در کرگردن نامه می نویسد: « اگر لوس و بی مزه و محافظه کار باشم بهتر از آن است که روزنامه تعطیل کن باشم», و یا ابراهیم نبوی در وب سایتش می نویسد: «من حاضرم در روزنامه ی کیهان مطلب بنویسم و یا در سر چهارراه روزنامه بفروشم, اما اجازه دهید به ایران بیایم!» خودتان در باره ی آینده ی طنز ایران قضاوت کنید!
حتی خودی ها هم در این وادی بی نصیب نمانده اند, کافی است در اسامی طنز های تلوزیونی چند سال اخیر به دنبال اسامی خودی ها بگردید تا ببینید که طنز خودی هم اگر انتقادی باشد بی خودی تشخیص داده می شود!
نمی دانم سرانجام این غم نامه چه خواهد شد! ولی می دانم اگر سبک و سیاق مان همان باشد که امروز هست, پایانی تراژیک خواهد داشت, پایانی که نقطه ی انتهایی آن مرگ طنز است و مرگ سلایق!
منبع:http://www.vasle.blogfa.com
آرشیوها
-
قرآن
اخلاق
تاریخ
اطلاعات عمومی
سیاست
اقتصاد
دنیا و ...
ائمه
اینترنت
پزشکی
ورزش
دانلود نرم افزار
سینما
اخبار
روانشناسی
ایرانشناسی
آموزش
نقد دین های نوظهور
حکمت ها و لطیفه ها
نقد ادبی ،فرهنگی
مصاحبه
نقد ورزشی
نقد علمی
داستان پامبران
تاریخ و تمدن ایران
همسر داری و ازدواج
فرهنگ و لغت فارسی
حوادث
آلبوم عکس
طب گیاهی
تازه ها
جامعه
فروردین 1387
خرداد 1387
آذر 1387
دی 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
غیرآرشیویها
پیوندها
-
خورشید پنهان
شب و تنهایی عشق
پیمان دانلود
عشق سرخ
امیدزهرا
شب مهتابی
حـــکــمـــت آ بــــاد
آبدارچی پارسی بلاگ
کبوترانه
حریم یاس
حدیث نفس
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
انتظار
جاده خدا
خنده بازار
دانلود و آموزش ایرانیان
رادکام
نیازمندهایی رایگان
مثقال
ایران سهراب
هفته نامه نصیر
بانک صوت و فیلم مذهبی
دانلود فیلم
پاتوق جوانان
کلمات قصار
حق را نمی توان انکار کرد