
تفسیر بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
چهارشنبه 86/12/1 1:27 عصر| احساسات ملی و مذهبی | دیدگاه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
علماى امامیّه- رضوان اللّه علیهم- بهشت و خشنودى خدا آنان را ارزانى باد- بیضاوى در اوّل تفسیر خود مىگوید: «بسمله» جزء سوره فاتحه مىباشد. قرّاء ابو حنیفه در این باره مطلبى به طور صریح نگفته است از اینرو، بعضى گمان کردهاند: ابو حنیفه معتقد است، «بسمله» جزء سوره نیست. در باره این مسأله از محمّد بن حسن (ع) پرسیده شد او گفت: هر چه ما بین دو جلد است کلام خدا مىباشد. بیضاوى مىگوید: دلیل ما احادیث بسیارى است که در این باره داریم. ترجمه بیان السعادة، ج1، ص: 264 ابو هریره روایت کرده است که: «فاتحة الکتاب» هفت آیه دارد، اوّل آن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» است. و مسلمانان از از از __________________________________________________ (1) نزد اهل سنت مستحب است در نماز بعد از «وَ لَا الضَّالِّینَ» کلمه «آمین» گفته شود. (2) مقصود اهل سنت است که گفتن بسم اللّه را در سوره حمد در نماز بدعت مىدانند. ترجمه بیان السعادة، ج1، ص: 265 حضرت از از از طریق عامّه هم روایت شده است که: هر کار مهمّى که با «بِسْمِ اللَّهِ» آغاز نگردد ابتر است، یعنى بپایان نمىرسد. لفظ «باء» در «بِسْمِ اللَّهِ»: یا براى الصاق، یعنى چسباندن مىباشد. به اعتبار اینکه ابتداى خواندن قرآن به اسم خدا متصل است. یا باء مصاحبت به معنى همراهى است. یا باء استعانت به معنى یارى جوئى است. یا باء سببیّت، به معنى علت و سبب است. در ممکن است آن متعلّق یعنى فعل مورد تعلّق از ماده ابتداء باشد، (أبتدأ باسم اللّه ...) یعنى بنام خدا آغاز مىکنم. یا مىشوم» و أخرج «بیرون مىآیم». یا از حضرت پرسیده شد «السمة» چیست؟ فرمود: علامت یعنى، نشانه است. این این فرقى کلمهاى کلمه و حدیث حضرت رضا (ع) در باره «بِسْمِ اللَّهِ» هم اشتقاق از «وسم» را مىرساند. اسم هر چیزى، علامت آن است و هر لفظ که براى جوهر یا براى عرض وضع گردد، بدون آنکه نسبتى در آن، اعتبار شود آن را اسم مىنامند. اسم در سوره بقره، ضمن تفسیر آیه عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها تحقیق کاملى در باره اسم خواهد آمد. امّا بر او صدق مىکند خودش هم عالم است هم عین علم و قائم به ذات. براى اسم دو جهت است. اوّل جهت «ان مردم در در در مورد سوم که شخص به اسماء در حالیکه آنها را مسمّاى مستقل حساب مىکند مىنگرد و در عین حال مسمّى را، بطور مستقل و __________________________________________________ (1) نجم- 23 ترجمه بیان السعادة، ج1، ص: 270 مغایر با اسماء مورد توجه قرار مىدهد در حقیقت هم اسم و هم مسمّى را مىپرستند و او مشرک مىباشد. دسته کسى چنین آن که در حالت اوّل قرار دارد، در نشئه و مقام موسوى واقع شده است. آن چنین شخصى در واقع در مرحله محمّدى است که جامع بین کثرت و وحدت مىباشد به طورى که هیچ چیز از حقوق آنها را کم نمىکند. خداى فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ «1» و موارد گاهى گاهى به آینه از جهت دیدن صورت مىنگرد، بدون اینکه به خود آینه و خصوصیات آن توجّه داشته باشد «حالت مجذوب». گاهى به آینه هم از جهت شکل و صفات خودش و هم به صورتهائى که در آینه دیده مىشود مىنگرد. «مانند حالت مشرک» و __________________________________________________ (1) سوره فتح- آیه 29 ترجمه بیان السعادة، ج1، ص: 272 گاهى کسى از معصوم (ع) پرسید: آیا خدا در خلق است یا خلق در خدا؟ حضرت جواب داد: در باره آینه به من بگو که آیا تو، در آینه هستى یا آینه در تو؟ این حدیث اشاره دارد به آنچه که ما گفتیم. در واقع اصطلاح مقام کثرت در وحدت و وحدت در کثرت و جمع بین وحدت و کثرت که در میان صوفیه معمول است به همین سه حالت اشاره دارد. باز در باره همین حالات و نشآت در خبر آمده است که: «هیچ چیز ندیدم مگر اینکه خدا را در آن دیدم». در خبر دیگر آمده است: «مگر که خدا را پیش از آن دیدم». در خبر دیگر آمده است «مگر اینکه خدا را پس از آن دیدم». (پس پس پاسخ این گفته که: آیا اسم، همان مسمّى است؟ یا غیر آن؟ چنانکه یاد آور شدیم معلوم شد چه اگر نام از جهت اسمیّت منظور ترجمه بیان السعادة، ج1، ص: 273 باشد حال و از مقام چون اوّل چون استعاذه، که بهتر است آهسته خوانده شود. اللّه مشیّت خدا را، دو اعتبار است. یکى در در باره آن، اقوال چندى آمده است: از اصل کلمه «اللّه» همان «اله» به کسر همزه است که همزه آن حذف __________________________________________________ (1) بقره- 255 ترجمه بیان السعادة، ج1، ص: 276 شده ممکن و یا از مادّه «لاه اللّه الخلق یلوه» یعنى، خدا خلق را آفرید، یا از مادّه لاه یلیه، بمعنى پنهان شد یا بلند مقام شد مشتق مىباشد. بعضى بعضى سپس «رحمن نمودهاى این یا از «رحم» به ضمّ عین الفعل گرفته شده که در آن صورت، صفت مشبّهه مىباشند به معنى بخشنده و مهربان. بهر غیر انسان که عناصر و موالید سه گانه (جماد و بنات و حیوان) هستند نه به رحمت رحیمى وصف مىشوند، و نه به غضب که ضد آن __________________________________________________ (1)
اتّفاق نظر دارند که «بسمله»، یعنى،- «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ
الرَّحِیمِ»- از قرآن بوده و یک آیه از هر سوره محسوب مىشود که در اوّل
آن «بسم اللّه» ذکر شده این آیه در نمازهایى که باید بلند خوانده شود،
واجب است که بلند خوانده شود. و نباید در نمازهاى واجب ترک گردد. ولى
علماى عامّه (اهل سنّت) در این مورد مخالفت کردهاند
مکّه (خوانندگان اوّلیه قرآن که در مکّه بودند) و کوفه و فقیهان آنجا و
ابن مبارک و شافعى نیز همین عقیده را دارند ولى شیبانى و قرّاء مدینه و
بصره و شام و فقیهان این مناطق و مالک و اوزاعى در این امر با آنان
مخالفند.
امّ سلمه گفت: رسول (ص) خدا این سوره را خواند و «بِسْمِ اللَّهِ
الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» را یک آیه
به شمار آورد از اینرو، اختلاف است که آیا «بِسْمِ اللَّهِ ...» به تنهایى
یک آیه مىباشد؟ یا با آیه بعد یعنى «الْحَمْدُ لِلَّهِ ...» آیه واحدى
محسوب مىگردد.
به این مطلب اجماع دارند که آنچه بین دو جلد است کلام خدا است و آن را
مىنویسند و اثبات مىکنند در حالى که آنان سعى فراوان داشتند که هیچ چیز
اضافى در قرآن نباشد حتى آمین «1» در قرآن نوشته نشده است. منقول از کلام
بیضاوى.
امیر المؤمنین (ع) نقل شده است که: «بِسْمِ اللَّهِ» از سوره فاتحه است و
پیامبر خدا (ص) آنرا مىخواند و یک آیه از یک سوره به شمار مىآورد.
حضرت صادق (ع) روایت شده است که: چه مىشود اینها «2» را؟! خدا آنها را
نابود کند! که قصد بزرگترین آیه کتاب خدا را نمودند و گمان کردند که اگر
آنرا اظهار کنند بدعت است! از حضرت باقر (ع) روایت شده است که فرمود: آنها
بهترین آیه کتاب خدا را که «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» باشد،
دزدیدند.
معصومین- علیهم السّلام- اخبار چندى رسیده است که در همه آنها مردم را به
گفتن «بسمله» در آغاز هر کار کوچک یا بزرگ، ترغیب کردهاند تا خداوند
ایشان را، در آن امر برکت دهد. نیز از
صادق (ع) روایت شده است که فرمود: گفتن «بِسْمِ اللَّهِ» را ترک مکن اگر
چه بعد از آن شعر باشد یعنى، آن کارى را که با «بِسْمِ اللَّهِ» شروع کردى
شعر خواندن باشد.
آن حضرت (ع) نیز روایت شده است که: هر کس از شیعه ما «بسمله» را ترک کند
خدا، اول او را به امر ناگوارى آزمایش مىکند تا او را به سپاس و ستایش
آگاه کند و ننگ و تقصیر وى را در ترک «بسمله» از بین ببرد.
امیر مؤمنان (ع) روایت شده است که: رسول خدا (ص) از جانب خداى عزّ و جلّ
به من فرمود که هر کار مهمّى که در آن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ
الرَّحِیمِ» گفته نشود این کار ابتر «دنبال بریده» بوده و به آخر نمىرسد.
این آیه فعل متعلّق حذف شده است (باء حرف جر، و اسم مجرور است. باید جار و
مجرور متعلّق به فعلى باشد که در اینجا آن فعل حذف شده است).
از ماده فعلى باشد که پس از بسم اللّه واقع شده است مانند أقرأ «مىخوانم»
و أقوم «مىایستم» و أقعد «مىنشینم» و أدخل «داخل ترجمه بیان السعادة،
ج1، ص: 266
از ماده «أسم» (نشانه گذاردن) باشد که در واقع مىگوئیم: «أسم نفسى بسمة
من سمات اللّه» یعنى: خود را به نشانهاى از نشانههاى خدا علامت
مىگذارم. چنانچه از حضرت رضا (ع) روایت شده است که فرمود: «أسم نفسى بسمة
من سمات اللّه» یعنى، خود را به نشانهاى از نشانههاى خدا مهر مىگذارم
(که همان عبادت باشد).
خبر، خود تنبیه بر این است که گوینده «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ
الرَّحِیمِ» لازم است بکوشد تا در موقع این سخن، نمونهاى از صفات خدا را
در وجودش بیابد.
گفته امام که آن علامت عبادت است اشاره دارد به اینکه، بنده در موقع بیان
این گفتار، سزاوار است از خود بینى که در واقع بیرون شدن از عبادت و
عبودیّت است خارج شود و از مالکیت و اختیار خود بیرون رفته تحت امر
پروردگار خود، داخل گردد و این امر را در درون خود بیابد تا اینکه بیان
این کلمه از زبان او راست بوده در موقع بیان آن میان خود و خدا دروغگو
نباشد.
نمىکند که ما، از کلمه «بِسْمِ اللَّهِ» انشاء اتّصاف به نشانهاى از
نشانههاى خدا اراده کنیم یا مقصود اخبار به این اتّصاف باشد.
که در تقدیر گرفته مىشود «ابدأ- اقرأ ...» ممکن است پیش از «بِسْمِ
اللَّهِ» یا پس از آن در نظر گرفت لیکن اگر پس از «بِسْمِ اللَّهِ» در نظر
بگیریم از جهت بزرگداشت و اهتمام به نام خدا مناسبتر است و حصر را هم
مىرساند یعنى، به نام خداى بسیار بخشنده مهربان منحصرا آغاز مىکنم.
ترجمه بیان السعادة، ج1، ص: 267
«اسم» به کسر همزه وصل و یا ضمّ همزه و نیز کلمه «سمّ و سما» که- به هر سه
حرکت سین خوانده شده است. از «سموّ» به معنى بلندى. یا از «وسم» به معنى
علامت مىباشد. جمع آن «اسماء» است و مصغّر آن «سمّى» مؤیّد اوّل و بمعنى
علامت آمدنش مؤیّد دوّم است.
خدا عبارتست از آنچه بر خداى تعالى دلالت کند چه لفظ و چه مفهوم ذهنى و چه
جوهر عینى و خارجى باشد و اختصاصى به نامهاى لفظى یا مفاهیم ذهنى ندارد
زیرا در اخبار «اسم» در بسیارى موارد به ذاتهاى عینى، یعنى، موجودات خارجى
اطلاق گردیده است.
تفاوت بین اسم و صفت آنگاه که اگر در اسم معنائى از معانى در نظر گرفته
شود مانند فرقى است که میان مشتق و مبدأ اشتقاق مىباشد. مثل، علم (مبدأ
اشتقاق) و عالم (مشتق)، که علم را بشرط «لا» در نظر گرفتهاند از اینرو،
بر ذاتى که به آن موصوف باشد، اطلاق نمىشود ولى کلمه عالم «مأخوذ لا بشرط
شیء» است یعنى، مقیّد به هیچ شرطى نمىباشد از این جهت بر هر ذاتى که
موصوف به علم باشد صادق است و وجود ذات در مشتقّ معتبر نیست، چه اگر علمى
فرض کنیم که مجرّد بوده و به خود قائم باشد کلمه عالم بر آن صدق مىکند،
بلکه مىگوئیم ذات بارى تعالى، علم مجرّد و قائم به ذات است پس عالم ترجمه
بیان السعادة، ج1، ص: 268
از آن جهت که اسم بوده، و آئینه مسمّى محسوب مىگردد. که به این اعتبار
داراى وجود نفسى استقلالى نیست، و وجودى غیر از مسمّى ندارد، بلکه وجود آن
همان وجود مسمّى است. از این جهت، حکم در کلام جز براى مسمّى نخواهد بود،
و جز به مسمّى به چیزى توجه نمىشود. مثلا، وقتى مىگوئیم: «زید آمد» به
کلمه زید و حروف آن توجّهى نداریم و در باره لفظ، حکمى نمىکنیم بلکه تنها
در باره مسمّى، حکم مىکنیم تا آمدن زید را، برسانیم.
دوم اسم آن است که براى خود اسم، وجودى غیر از وجود مسمّى اعتبار شود، و
بر آن مستقلا حکم شود به این اعتبار، اسم نیز مانند مسمّى امرى است موجود،
مستقل و محکوم حکمى است که بر آن وارد مىآید و مغایر حکم مسمّى مىباشد
به این اعتبار اسم خود مسمّى گشته و داراى اسمهایى مىشود. مثلا وقتى
مىگوئى: زید لفظى است مرکب از سه حرف کلمه زید، خود در این گفتار داراى
چند اسم متعدّد است: مثل: اسم، لفظ، کلمه، مرکّب، موضوع، دال، علم و غیره
به این اعتبار، دیگر اسم مظهر و آینه مسّمى نمىباشد و بر مسمّى دلالت
نمىکند، (زید در گفتار فوق، شخص بخصوصى نیست بلکه کلمه زید منظور نظر است
لذا مسمّائى غیر از خودش ندارد) چون همه عالم، اسمهاى خداى تعالى مىباشند
لذا، هر دو جهت فوق که پیرامون اسم گفتیم در باره آنها نیز ثابت است. از
این رو خداى تعالى به این دو اعتبار اشاره نمود و فرمود: ترجمه بیان
السعادة، ج1، ص: 269
هى الّا اسماء: «1» یعنى، اینها (بتهایى که مىپرستید) مسمّى نبوده مورد
نظر و مستقلّ نمىباشند و مغایر خدا نیستند، که در برابر خداى تعالى قرار
گیرند بلکه اینها اسمهائى هستند که شما بر آنها نهادهاید یعنى، شما از
مسمّى محجوب گشته، به اسمها مىنگرید و مىپندارید آنها در وجود، مستقلّند
لذا آنها را مسمّى قرار داده و با اینگونه نگرش، مشرک و کافر شدهاید.
در نگرش به چیزها مختلفند، یکى به آنها از جهت اینکه اسماء خدا هستند
مىنگرد و از وجود و توجّه به خود آنها غفلت مىکند یا غفلت نمىکند و به
خود آنها نیز توجه دارد. دیگرى از جهت اینکه چیزها خود مسمّى هستند به
آنها مىنگرد و از مسمّاى حقیقى غافل مىشود. نگرنده دیگر، به آنها با دید
مستقل نگریسته به مسمّى هم نظر دارد.
مورد اول که شخص به اشیاء از آن جهت که اسماء خدا هستند توجه مىکند خواه
از توجه به خود اسماء غافل باشد یا نباشد در حقیقت مسمّى را به سبب اسم
گذاشتن بر آن عبادت مىکند و چنین شخصى موحّد است.
مورد دوم که شخص به اسماء از جهت اینکه خود مسمّى و مستقل مىباشند
مىنگرد و از حقیقت مسمّى غافل است. او کسى است که اسم را بدون مسمّى
مىپرستد و کافر مىشود که این حال در بیشتر مردم وجود دارد.
اوّل که به موجودات از جهت اینکه، اسماء حقّ مىباشند مىنگرند و از توجّه
به خود اسماء غفلت دارند آنها مجذوبند چیزى بر آنها نوشته نمىشود و داراى
حکمى در کثرات نیستند و تکلیف از آنها برداشته شده است (البتّه در حال جذب
که استشعارى ندارند).
که به اسماء توجّه داشته باشد و موجودات را از جهت اینکه اسمهاى او هستند
بنگرد و به این نظر آگاه باشد، او کامل و جامع هر دو طرف اسم و مسمّى است.
شخص کاملى، یا آگاهیش بر اسم غالب بر آگاهى او بر مسمّى است یا آگاهى او
بر مسمّى غالب است. یا آگاهى او در هر دو به یک اندازه است.
که در حالت دوّم مىباشد در مرحله عیسوى است و آن که در مرتبه سوم باشد
حقوق کثرتها و وحدت را رعایت مىکند، به طورى که چیزى را از حقوق دو طرف
فرو نمىگذارد.
تعالى در قرآن مجید به این سه مرحله اشاره کرده مىفرماید: مُحَمَّدٌ
رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ
رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ
اللَّهِ وَ رِضْواناً ... ذلِکَ مَثَلُهُمْ ترجمه بیان السعادة، ج1، ص:
271
یعنى، محمّد پیامبر خداست و او و کسانى که با او هستند بر کافران خیلى سخت
مىگیرند و بین خودشان بسیار مهربانند آنها را همواره در حال رکوع و سجود
میبینى که خشنودى و رضایت خدا را مىطلبند، این است مثل آنها در توراة و
مثل آنان در انجیل، مانند زراعتى است که برگ آن ابتداء باریک بیرون آمده،
سپس آنها را یارى و تقویت مىنماید تا قوى و بزرگ شده، بلند گردد و سپس به
کمال خود مىرسد که باعث شگفتى کشاورزان مىشود.
اینکه فرموده است: «مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ». به مرحله موسویت اشاره
دارد، «وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ» به مرحله عیسویت اشاره مىکند و
با جمع بین این دو مرحله به مرحله محمّدیت اشاره مىنماید.
مذکور را که حال کافر و مشرک و مجذوب و کامل و مراحل سه گانه است
مىتوانیم به آینه و نگریستن به آن و صورتهائى که در آن دیده مىشود تشبیه
کنیم.
انسان به خود آینه از جهت صفات و عوارض و گرد بودن و چهار گوش و شش گوش
محّدب و مقعّر (مانند حالت کافر) مىنگرد بدون اینکه بخواهد صورت را در آن
ببیند یا اصلا توجّهى به وجود صورت در آینه هم ندارد.
به آینه نگاه مىکند در حالتى که در باره خود آئینه حکمى نمىکند و توجّهى
به خود آئینه ندارد بلکه تنها از جهت ارائه صورتها به آن مىنگرد، در این
حالت، او هم به آینه شعور و آگاهى دارد و هم به صورتهائى که در آینه دیده
مىشود آگاه است. با اقسام سه گانهاش که گذشت بدین ترتیب که اگر توجّه،
بیشتر به خود آینه باشد، موسویت، و اگر توجّه بیشتر به صورت باشد عیسویت،
و اگر به هر دو توجّه کند، محمدیّت است.
مىتوان گفت: هیچ چیز را ندیدم مگر اینکه خدا را در آن و پیش از آن و پس
از آن دیدم که به ترتیب سه جنبه محمّدیت، عیسویت و موسویت است).
بطورى که نگرنده از نگرش به نام غافل بوده فقط متوجّه نامیده باشد این نام
در واقع عین نامیده است به این معنى که هیچ وجودى و شخصیت و حکم و اثرى
براى اسم نیست هر چه هست تنها براى مسمّى مىباشد. حال اگر آن نام، طورى
منظور نظر باشد که ناظر به نظر خود آگاه باشد در این صورت از جهتى غیر
مسمّى و از جهتى عین مسمّى مىشود.
اگر آن نام، طورى منظور نظر باشد که به نظر بیننده، داراى شخصیت و وجود و
نفسانیّت باشد، در آنصورت غیر مسمّى مىباشد چه نگرنده از نام به نامیده
توجّه داشته باشد یا هیچ توجهى بدان نداشته باشد.
از آنجا که انسان بین سراى رحمن و شیطان قرار دارد و سراى شیطان به علّت
نهایت دورى از رحمن و چیرگى نیستىها بر آن و به علت اینکه با تمام اجزاء
خود مظاهر قهر خداى تعالى مىباشد لذا گویا که اصلا مظهر خداى تعالى نیست
درست نقطه مقابل سراى رحمن و وجهه رحمت حقّ است و نفس انسان از آن جهت که
مسخّر شیطان مىباشد، گویا که اسم، شیطان است، نه رحمن و از آن جهت که تحت
فرمان عقل و مسخّر او است، اسم، رحمان مىباشد.
طرفى چون کلیّه افعال انسانى که از نفس انسان صادر مىشود، یا از جهت
شیطانى و یا از جهت عقلانى است لذا روى همین جهات مذکور به بندگان امر شده
است که در هر کارى چه کوچک و چه بزرگ، «بِسْمِ اللَّهِ» بگویند تا با گفتن
آن از جهت نفس شیطانى بیرون آمده در جهت رحمانى داخل گردند تا کارهاى آنها
رحمانى باشد و شیطانى نباشد. چون بیشتر مردم کوته بین هستند به نگرش صحیح
در جهت فاعلیّت حقّ تعالى نرسیدهاند که واسطهها را نبینند. و کسانى هم
که به این ترجمه بیان السعادة، ج1، ص: 274
رسیدهاند باز هم وسائط از افعال آنان بیرون نشده بلکه آنچه که از بین
رفته توجه و نظر به وسائط است از این رو است که خداى تعالى فرمود: «بِسْمِ
اللَّهِ» که اسم را بین «باء» و اللّه، قرار داد و نفرمود، باللّه، در
حالیکه در واقع «باللّه» نیز صحیح مىباشد. زیرا افعال از انسان بواسطه
نفس او صادر مىشود که همان اسم خدا است، پس آنچه گفته شده است که کلمه
اسم، که بین باء حرف جر و اللّه، مجرور واقع شده است در حکم زائد است قابل
اعتنا نیست. همچنین آنچه که بنظر مىرسد که مقصود از اللّه لفظ آن باشد و
اضافه اسم به اللّه از نوع اضافه بیانى باشد درست نیست، زیرا توصیف اللّه
به رحمن که ذات خدا را وصف مىکند نه لفظ اللّه را مانع این است، که
«بِسْمِ اللَّهِ» را اضافه بیانیة قرار دهیم.
مقصود از گفتن «بِسْمِ اللَّهِ» بیرون شدن از جهت شیطانى و داخل شدن در
جهت عقلانى است. چنانکه: در حدیثى از حضرت رضا (ع) گذشت که فرمود: «خود را
به نشانهاى از نشانههاى خدا، علامت نهادم» لذا، اگر گوینده بگوید
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» گفته او مثل آنست که بگوید: از
سراى شیطان و تصرّف او به سراى رحمن و تصرّف او پناه بردم و داخل در خانه
خداى بخشنده گشتم و به صفات او متّصف شدم در اینصورت «بِسْمِ اللَّهِ»
علاوه بر معنى خودش معنى «استعاذه» را هم دارد. لذا از حضرت باقر (ع) نقل
شده است که فرمود:
هر کتابى که از آسمان فرود آمده «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»
است پس اگر «بِسْمِ اللَّهِ» خوانده شود دیگر باکى نداشته باش که استعاذه
نگفتى و اگر بخوانى بسم اللّه تو را در بین آسمان و زمین حفظ مىکند.
«بِسْمِ اللَّهِ» گفتن براى گوینده اتّصاف به یکى از علامتهاى الهى و در
واقع به منزله سلاحى است در برابر شیطان که شیطان از آن فرار مىکند لذا
امر فرموده است که «بِسْمِ اللَّهِ» بلند خوانده شود به خلاف ترجمه بیان
السعادة، ج1، ص: 275
علم ذات خداى تعالى است به عنوان مقام ظهور خدا که همان فعل و مشیّتش
مىباشد زیرا خود ذات، غیب مطلق است و نام و نشانى ندارد و اسماء و صفاتى
هم براى آن نیست مگر به اعتبار ظهور او به فعل و مشیّتش.
به آن اعتبار که روئى به مقام غیب دارد. دیگر به اعتبار آن که روئى به خلق
دارد. از آن جهت که روئى به غیب دارد عرش و از آن جهت که روئى به خلق دارد
کرسى نامیده مىشود. به سبب این دو عنوان، حقّ اوّل به «اللّه و به العلى»
موسوم مىشود و نیز به اعتبار این دو عنوان است که حقّ تعالى مىفرماید:
الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى یعنى، خداوند بر عرش قرار گرفت و
مىفرماید: وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ ... وَ هُوَ
الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ «1» یعنى، کرسى او همه آسمان و زمین است و او است
که بسیار بلند مرتبه و در نهایت عظمت است.
باره لفظ «اللّه» اختلاف است که مشتق است یا جامد یعنى، «اللّه» از
صفتهاى مشتق از مصدر است یا اسم مشتق نمىباشد بلکه آن مصدر یا اسم مصدر
یا اسم جامدى است که داراى مادّه متصرّف نیست.
جمله گفته شده است: اللّه، از مادّه اله «اله یأله» مىباشد و مصدر آن
«اله» «الوهت» است. مثل، نصر ینصر، و به معنى عبد یعبد یعنى، بندگى و
عبادت کرد مىباشد.
است و به عوض آن ال، تعریف آمده است و «الاله» گشته است که پس از حذف
همزه، اللّه، شده است بهمین دلیل یا از باب آنکه در موقع ندا کردن محبوب
طول دادن سخن مطلوب است. الف آن، در موقع ندا حذف نشده است.
است اللّه، از اله یأله بر وزن فرح یفرح، به معنى تحیّر یا بسیارى جزع و
بیتابى و یا پناه جستن یا پناه دادن باشد نیز گفته شده است که از مادّه
«وله یله» مثل ضرب یضرب یا وله یله مثل حسب یحسب یا (وله یله، مثل، علم
یعلم) است. و معنى آن اندوه و حیرت و ترس و بىتابى مىباشد.
هم گفتهاند اصل آن «لاها» است که کلمه سریانى مىباشد چون به عربى
برگردانده شده است الف، آخرش حذف و ال تعریف، بر آن داخل شده است.
هم گفتهاند اصل آن «هو» بوده است چه این ضمیر براى غایب معهود و شناخته
شده بین متکلّم و مخاطب وضع شده است و غایب از دیدهها به طور مطلق، و
معهود و شناخته شده دلها همان «اللّه» است، سپس لام اختصاص بر آن داخل شده
تا مشعر به این باشد که همه ما سوى اللّه مختصّ او است.
فتحه لام، جهت بزرگ داشت اشباع شده است، (کشیده گردیده است) و به الف،
تبدیل گشته است سپس جهت بزرگ داشت دیگرى لام تعریف، بر آن داخل شده، اللّه
گردیده است.
و رحیم» دو صفت براى «اللّه» یا دو صفت براى اسم مىباشند زیرا اسماء
عینیّه خدا همانطور که مظاهر اللّه هستند مظاهر و ترجمه بیان السعادة،
ج1، ص: 277
همه صفات خداى تعالى نیز مىباشند. این دو لفظ را اگر صفت براى اسم بگیریم
بهتر از این است که صفت براى «اللّه» باشند زیرا در صورت دوم لازم مىآید
که کلمه رحمان با ما بعدش تأکید باشند. چون خود کلمه «اللّه» همان صفات را
در واقع دارد پس آوردن این دو صفت تأکید است «1». از طرفى منظور از آوردن
اسم این است که قوام و استوارى فعل در آغاز، از آن شروع و در پایان، بدو
ختم گردد، و این معنى متّصف بودن اسم به صفات رحمانیّت و رحیمیّت است.
دو کلمه «رحمن و رحیم» از «رحم» به کسر عین الفعل گرفته شده است که در
آنصورت صیغه مبالغه است به معنى بسیار بخشنده و بسیار مهربان.
حال، رحمن، از رحیم، رساتر است زیرا اوّلا رحمان بناى بیشترى (حروف بیشتر)
دارد و ثانیا رحمت رحمانى مختصّ به چیزى یا حالتى یا جهت خاصّى نیست، به
خلاف رحمت رحیمى که تنها به انسان و سالکان الى اللّه اختصاص دارد. آن هم
در حالتى است که سالک مورد رضاى خدا واقع شده، از جهت خشنودى خدا رحمت
رحیمى شامل حال او گردیده باشد.
اگر در مورد کلمهاى امر دائر باشد بین اینکه آن کلمه تأکید باشد یا جهت
تأسیس معنى جدیدى به کار برده شود طبق قانونى که در علم معان
آرشیوها
-
قرآن
اخلاق
تاریخ
اطلاعات عمومی
سیاست
اقتصاد
دنیا و ...
ائمه
اینترنت
پزشکی
ورزش
دانلود نرم افزار
سینما
اخبار
روانشناسی
ایرانشناسی
آموزش
نقد دین های نوظهور
حکمت ها و لطیفه ها
نقد ادبی ،فرهنگی
مصاحبه
نقد ورزشی
نقد علمی
داستان پامبران
تاریخ و تمدن ایران
همسر داری و ازدواج
فرهنگ و لغت فارسی
حوادث
آلبوم عکس
طب گیاهی
تازه ها
جامعه
فروردین 1387
خرداد 1387
آذر 1387
دی 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
غیرآرشیویها
پیوندها
-
خورشید پنهان
شب و تنهایی عشق
پیمان دانلود
عشق سرخ
امیدزهرا
شب مهتابی
حـــکــمـــت آ بــــاد
آبدارچی پارسی بلاگ
کبوترانه
حریم یاس
حدیث نفس
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
انتظار
جاده خدا
خنده بازار
دانلود و آموزش ایرانیان
رادکام
نیازمندهایی رایگان
مثقال
ایران سهراب
هفته نامه نصیر
بانک صوت و فیلم مذهبی
دانلود فیلم
پاتوق جوانان
کلمات قصار
حق را نمی توان انکار کرد