سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اعتراض به تخلفات آشکار در انتخابات

پسر گورکن و دختر برهنه

دوشنبه 88/1/17 12:23 عصر| داستان، تفسیر | دیدگاه

قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ (53) الزمر

بگو: «اى بندگان من- که بر خویشتن زیاده‏روى روا داشته‏اید- از رحمت خدا نومید مشوید. در حقیقت، خدا همه گناهان را مى‏آمرزد، که او خود آمرزنده مهربان است. (53)

 اى محمد «ع» بندگانم را بگو     یا عبادى الذین اسرفوا

بر نفوس خود بعصیان مزید        نى شوید از رحمت حق ناامید

گو بیامرزد گناهان را تمام    چون غفور است و رحیم او بر انام‏

باز سوى ربّ خود گردید شاد      هم نمائید امر او را انقیاد

«قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ- بگو: اى بندگان من که بر زیان خویش زیاد رفته‏اید

به راستى که این اوج رحمت و مهربانى است که پروردگار زیاده روان و اسراف کنندگان را از آفریدگان خود بدین کلمه «عبادى بندگان من» مى‏خواند که با کلمه (عبد بنده) تفاوت دارد، چه خطاب به کلمه «عباد» عادتا به «عباد الصالحین بندگان نیکوکار» اختصاص دارد، امّا این جا- همچون رحمت خدا- شامل همگان شده، حتّى کسانى که از حدود تجاوز کرده‏اند و به قوانین الهى پایبند نبوده‏اند، بلکه در نافرمانیها و گناهان اسراف و زیاده‏روى کرده‏اند، ولى خدا آنها را از در رحمت خود که همه چیز را در برمى‏گیرد دور نمى‏راند، بلکه آن را بر هر دو لنگه خود مى‏گشاید، و آنان را به توبه فرا مى‏خواند، هم چنان که از نومیدى و یأس منعشان مى‏کند.

 «لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ- از رحمت خدا مأیوس مشوید

گفته‏اند: «القنوط» خود همان نومید شدن از رحمت است، و چون به کلمه «من رحمة اللَّه- از رحمت خدا» افزوده شود براى تأکید امر است.                       

«إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً- زیرا خدا همه گناهان را مى‏آمرزد

تمام گناهان را بدون استثناء، و اگر در آیات امید در قرآن پاره‏اى استثناء باشد، کلمه «جمیعا- تمام» پس از «ذنوب- گناهان» که اصلا خود براى عموم است، به جمله وسعت دامنه مى‏افزاید، که شامل گناهان بزرگ چون زنا و غیبت، یا قتل یا خدمت به ستمکاران مى‏شود. و گمان مى‏کنم این آیه بویژه گناهان قلبى را در نظر دارد که به شرک به خدا، و از بین بردن خلوص در دین نزدیک مى‏شود، که پیشتر در آیات این سوره آمده است.

نیز در حدیثى از پیامبر خدا (ص) آمده است که گفت:

 «من این آیه را از آن که دنیا و آنچه در آن است از آن من باشد خوشتر دارم». «1»

امیر المؤمنین (ع) که بیان او تفسیر پیش گفته این آیه را تأکید مى‏کند، گفت:

 «در قرآن آیه‏اى گسترده‏تر و شاملتر از «یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا ... اى بندگان من که زیاده‏روى کردید ... تا آخر آیه» نیست». «2»

و در پایان همین آیه تأکیدى بر رحمت خدا و دلیلى بر گستردگى و شمول آن مى‏یابیم، که خداى تعالى مى‏گوید:

 «إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ- هر آینه او، هموست آمرزنده مهربان.»

در این آیه سه بار رحمت خدا تأکید شده است:

نخست: آن جا که گفته خداى تعالى آمده تا مردم را از نومیدى از رحمت نهى کند «لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ- از رحمت خدا مأیوس مشوید.»

دوم: هنگام عمومیّت دادن او به آمرزش به این کیفیّت که به نوعى از گناهان محدود و منحصر نمى‏شود: «إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً- خدا همه‏ گناهان را مى‏آمرزد».

سوّم: هنگامى که خدا خود را در پایان این آیه توصیف مى‏کند که همانا او «الْغَفُورُ الرَّحِیمُ- آمرزنده مهربان» است.

در این جا بگذارید این روایت درباره رحمت خدا را بخوانیم تا اطمینان و امید ما به آمرزش خداى تعالى افزونى گیرد.

در کتاب نور الثقلین آمده است: معاذ بن جبل گریان بر پیامبر خدا (ص) وارد شد و سلام کرد، حضرتش سلام او را پاسخ داد و سپس گفت: اى معاذ، چه چیز تو را مى‏گریاند؟ گفت: اى پیامبر خدا، بر در جوانى است با پیکرى شاداب، خوشرنگ و رو، نیکو صورت که با وجود جوانى همچون پیر زنى پسر مرده بر مرگ پسرش مى‏گرید و مى‏خواهد به خدمت حضرتت بیاید. پیامبر (ص) گفت: اى معاذ، آن جوان را نزد من وارد کن، پس او را نزد آن حضرت آورد، پسر سلام گفت، و پیامبر (ص) سلامش را پاسخ داد و سپس گفت: اى جوان چه چیز گریانت داشته است؟ گفت: چگونه نگریم که گناهانى مرتکب شده‏ام که اگر خداى عزّ و جلّ به خاطر پاره‏اى از آنها مرا بگیرد به آتش دوزخ خواهد افکند، و جز این ببینم که او مرا بدان گناهان خواهد گرفت و هرگز مرا نمى‏آمرزد. پیامبر خدا (ص) گفت: آیا چیزى را شریک خدا آورده‏اى؟ گفت: پناه مى‏برم به خدا که چیزى را براى پروردگارم شریک آورده باشم، گفت: آیا کسى را که خدا ریختن خونش را حرام داشته کشته‏اى؟ گفت: نه، آن گاه پیامبر (ص) گفت: خدا گناهانت را گرچه مانند کوه‏هاى استوار باشند، مى‏آمرزد. جوان گفت: به راستى که آنها از کوه‏هاى استوار نیز بزرگترند. پیامبر (ص) گفت: خدا گناهانت را گرچه مانند زمینهاى هفتگانه و دریاها و ریگها و درختان آنها و آفریدگانى که در آنها هستند باشند، مى‏آمرزد. گفت: به راستى که آنها از زمینهاى هفتگانه و دریاها و درختان آنها و آفریدگانى که در آنها هستند، بزرگترند. پس پیامبر (ص) گفت: خدا گناهانت را مى‏آمرزد، گرچه مانند آسمانها و ستارگان آنها و همتاى عرش و کرسى باشند.

گفت: به راستى که از آنها بزرگترند. (معاذ) گفت: آن گاه پیامبر به حالت خشم‏آلود بر او نگریست و سپس گفت: واى بر تو، اى جوان، گناهان تو بزرگتر است یا پروردگارت؟ جوان به چهره برخاک افتاد در حالى که مى‏گفت: منزّه است پروردگارم، هیچ چیز از پروردگارم بزرگتر نباشد، اى پیامبر خدا، پروردگارم از هر بزرگى بزرگتر است، پس پیامبر (ص) گفت: آیا گناه بزرگ تو را جز پروردگار بزرگ مى‏آمرزد. جوان گفت: نه به خدا، اى پیامبر خدا. سپس جوان خاموش شد، آن گاه پیامبر (ص) بدو گفت: واى بر تو، اى جوان آیا یکى از گناهانت را به من نمى‏گویى؟ گفت: چرا، به تو خبر مى‏دهم، من هفت سال گورها را مى‏شکافتم، مردگان را بیرون مى‏آوردم و کفنها را بر مى‏کندم، پس کنیزى از یکى از دختران انصار بمرد، چون او را به گورش بردند و به خاک سپردند و خانواده‏اش از نزد او بازگشتند و شب تیره شد من بر سر گور او آمدم، و آن را شکافتم، و او را بیرون آوردم و آنچه کفن بر او پوشانده بودند به در آوردم و او را برهنه بر لبه گور نهادم، و روانه شدم، آن گاه شیطان نزدم آمد و شروع به آراستن و زیبا نمودن او براى من کرد و مى‏گفت: آیا شکم و سپیدى وى را نمى‏بینى؟ آیا سرینهایش را نمى‏بینى؟ و هم چنان مرا مى‏گفت تا به سوى آن کنیزک بازگشتم و نتوانستم خویشتن دارى کنم تا با او هم‏آغوشى کردم و او را به جاى خود رها کردم، ناگاه شنیدم صدایى از پشت سرم مى‏آید و مى‏گوید: اى جوان، واى بر تو از سنجنده روز سنجش به قیامت، روزى که من و تو را برپا نگهدارند، هم چنان که تو مرا برهنه در میان لشکر مردگان رها کردى، و از گودالم بیرون کشیدى، و کفنهایم را ربودى، و مرا وانهادى که بدین سان در حسابگاهم بایستم، واى بر جوانى تو از آتش دوزخ. پس نپندارم که هیچ گاه بوى بهشت را بشنوم، اى پیامبر خدا! چه بینى؟ پیامبر (ص) گفت: دور شو از من، اى فاسق، به راستى ترسم که از آتش تو بسوزم، چه قدر به آتش نزدیکى! سپس حضرتش (ص) هم چنان این سخن را مى‏گفت، و به او اشاره مى‏کرد تا از برابرش دور شد و برفت. (آن جوان) به مدینه آمد و توشه راهى از آن شهر فراهم آورد و به یکى از کوه‏هاى آن جا رفت و در آن به تعبّد پرداخت و جامه خشن پوشید و دستهاى خود را تا گردن به زنجیر کشید و ندا کرد:                       

 پروردگارا، این بنده تو بهلول است که در برابرت به زنجیر کشیده شده، پروردگارا تو مرا مى‏شناسى و لغزشى را که از من سرزده مى‏دانى، اى سرورم، اى پروردگارم! من از پشیمان شدگانم، به توبه نزد پیامبرت رفتم، او مرا راند و هراسم را افزود، پس به نام تو و جلال تو و عظمت چیرگى و تسلّط تو از تو مسئلت دارم که امیدم را نومید نکنى، اى سرورم، و دعایم را باطل نسازى و مرا از رحمت خود مأیوس نگردانى، پس هم چنان چهل روز و شب همین را مى‏گفت، و چون چهل روز به پایان رسید دستهایش را به آسمان برداشت و گفت: بار خدایا درباره نیازم چه کردى؟ اگر دعایم را پذیرفته‏اى و خطایم را آمرزیده‏اى به پیامبرت وحى کن، و اگر دعایم را نپذیرفته و خطایم را نیامرزیده‏اى و عقوبتم را مى‏خواهى هر چه زودتر آتشى بفرست که مرا بسوزاند یا مجازاتى در دنیا که هلاکم گرداند و از رسوایى روز قیامتم برهاند. پس خداى تبارک و تعالى بر پیامبر خود (ص) فرو فرستاد: «وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً- و آن کسان که چون مرتکب کارى زشت شوند». «3» یعنى زنا کنند «أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ- یا به خود ستمى کنند» «4» یعنى ارتکاب گناهى بزرگتر از زنا که شکافتن گور و کفن دزدى است «ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ- خدا را یاد مى‏کنند و براى گناهان خویش آمرزش مى‏خواهند» «5» مى‏گوید: از خدا ترسیدند و به توبه شتافتند «وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ- و کیست جز خدا که گناهان را بیامرزد»، «6» خداى عزّ و جلّ مى‏گوید: اى محمّد! بنده من به توبه نزدت آمد و تو او را راندى، به کجا برود و آهنگ کدام کس کند، و از که بخواهد که گناه او را بیامرزد، غیر از من؟ سپس خداى عزّ و جلّ گفت: «وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى‏ ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ- و

چون به زشتى گناه آگاهند در آنچه مى‏کردند پاى نفشرند» «7» مى‏گوید: بر زنا و شکافتن گورها و کفن دزدى نپایند و بدان ادامه ندهند «أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ- پاداش اینان آمرزش پروردگارشان است و نیزبهشتهایى که در آن نهرها جارى است. در آن جا جاویدانند و چه نیکو است پاداش نیکوکاران». «8» چون این آیه بر پیامبر خدا (ص) نازل شد، بیرون آمد در حالى که آن را تلاوت مى‏کرد و لبخند مى‏زد. آن گاه به اصحاب خود گفت: چه کسى مرا بدان جوان توبه کار راهنمایى مى‏کند؟ معاذ عرض کرد: اى پیامبر خدا به ما خبر داده‏اند که وى در جایى به فلان و فلان نشانى است. پس پیامبر خدا (ص) با اصحابش روانه شدند تا بدان کوه رسیدند و در جستجوى آن جوان بر آن کوه بالا رفتند، ناگاه جوان را دیدند که میان دو تخته سنگ دستهاى خود را به زنجیر بر گردن بسته و به پا ایستاده و چهره‏اش سیاه شده و پلکهاى چشمش از فرط گریه فرو افتاده است، و مى‏گوید: سرورم آفرینشم را نیکو ساختى و چهره‏ام را زیبا کردى، کاش مى‏دانستم بر من چه مى‏پسندى، آیا مرا در آتش مى‏سوزانى یا در کنار خود جایم مى‏دهى؟

بار خدایا، راستى را که تو به من بسیار احسان کردى و نعمت بخشیدى، کاش مى‏دانستم که سرانجام من چه مى‏شود؟ به بهشتم مى‏کشانى یا به دوزخم مى‏رانى؟

بار خدایا، به راستى که خطاى من از آسمانها و زمین و از کرسى پهناور و عرش عظیم تو بزرگتر است، کاش مى‏دانستم خطایم را مى‏آمرزى یا به قیامتم بدان رسوا مى‏کنى؟ و هم چنان سخنانى نزدیک به این مى‏گفت و مى‏گریست و خاک بر سر مى‏ریخت. پس پیامبر خدا (ص) بدو نزدیک شد و دستهایش را از گردنش بگشود و خاک را از سرش بزدود و گفت: اى بهلول! مژده باد تو را که آزاد شده خدا از دوزخى، سپس حضرتش (ص) به اصحاب خود گفت: این چنین گناهان را جبران کنید که بهلول آنها را جبران کرد، سپس حضرتش (ص) آنچه را خداى عزّ و جلّ درباره او نازل کرده بود تلاوت کرد و او را به بهشت مژده داد.

و از خود مى‏پرسیم: پس از این آیا براى ما درست است که در رحمت خدا را با نومیدى بر خود ببندیم؟

و پس از آن که خدا درى فراخ از رحمت خود بر گناهکاران گشوده، که‏ همان در امید است، درى دیگر نیز بر آنها گشوده که در توبه و بازگشت به درگاه اوست.

 

__________________________________________________

1- مجمع البیان، ج 1، ص 503.

2- همان مأخذ.

                        تفسیر هدایت، ج‏11، ص: 503

__________________________________________________

3، 4، 5، 6، 7- آل عمران/ 135.

                        تفسیر هدایت، ج‏11، ص: 506

__________________________________________________

8- آل عمران/ 136.

                        تفسیر هدایت، ج‏11، ص: 507