سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اعتراض به تخلفات آشکار در انتخابات

بیان معجزه بودن قرآن و وجوه اعجاز آن‏ (قسمت اول)

پنج شنبه 88/1/20 12:42 صبح| قرآن، معجزه | دیدگاه

قرآن مجید بزرگترین معجزات پیغمبر اسلام است بلکه چنین معجزه باین عظمت بهیچ یک از انبیاء از آدم تا خاتم عطا نشده، و این معجزه از جهاتى بر سایر معجزه‏ها مزیت و ترجیح دارد:

1- سایر معجزات بتنهایى براى اثبات نبوت کافى نیستند بلکه باید بطور قطع از خارج ثابت شود که آورنده معجزه دعوى نبوت نموده و واجد شرایط نبوت و فاقد موانع آن بوده تا معجزه دلیل بر صدق دعوى او باشد، ولى قرآن بتنهایى براى اثبات نبوت کافى است زیرا بصراحت جمیع این امور را بیان میکند و احتیاج بامر دیگرى ندارد

2- اغلب معجزات بلکه نوع آنها مخصوص زمان اقامه آن معجزه و مشاهده‏

__________________________________________________

1- سوره جمعه آیه 5

                        أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 41

کنندگان بوده و براى دیگران دلیل بر اثبات نبوت نیست مگر اینکه بطریق تواتر یا از راه قطع ثابت شود مانند عصاى موسى و ید بیضاء و احیاء موتى و تسبیح سنگریزه و امثال اینها ولى قرآن براى هر زمان و هر کس تا دامنه قیامت معجزه بودن آن باقیست

3- قرآن هر سوره و هر آیه آن علیحده معجزه است بخلاف سایر معجزات

4- اغلب معجزات بلکه جمیع آنها از یک جهت معجزه‏اند ولى قرآن از جهات متعدده معجزه است که ذیلا بآنها اشاره مینمائیم اوّل از جهت فصاحت و بلاغت و حسن اسلوب «1» چون مردم از حیث معارف و معلومات و رشته‏هاى ترقى و تعالى در ازمنه مختلفه متفاوتند لذا حکمت الهى مقتضى بوده که در هر دوره و زمان معجزه پیغمبرانش را نظیر همان رشته‏اى که مردم در آن مهارت دارند قرار دهد تا حجت بر آنها تمام‏تر باشد چنانچه در زمان حضرت موسى که فنّ سحر رواج کامل داشت و اهل فنّ سحر را از غیر سحر بخوبى تمیز میدادند معجزه آن حضرت را عصا قرار داد تا خبره فنّ از اتیان بمثل آن عاجز شده اقرار بمعجزه بودن آن کنند و بر سایرین حجت تمام شود و همچنین در زمان حضرت عیسى که علم طب رونق بسزایى داشت معجزه حضرت عیسى را مرده زنده کردن و کور و کر مادر زاد و ابرص را شفا دادن قرار داد که بر اطباء و دیگران معلوم شود که این قسمت خارج از حدود طب بوده و خارق عادت و دلیل بر صدق مدعاى آن حضرت است و حجت بر آنان تمام باشد

__________________________________________________

1- فصاحت و بلاغت عبارت از سلاست کلام و ارتباط معانى با یکدیگر و حسن تنظیم کلمات و حروف و موافقت کلام با فطرت و نداشتن تکلف در افاده مقاصد و بآسانى وارد شدن معانى در خاطر و استعمال کردن الفاظى که شایسته افاده معانى مقصوده باشد.

                        أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 42

و امّا زمان بعثت حضرت ختمى مرتبت چون قسمت جزیرة العرب از هر گونه علم و کمال خالى بود نه بهره از معارف حکمى و نه سهمى از اخلاق انسانى و نه نصیبى از علوم و صنایع مادى داشتند لذا اگر معجزه از قبیل معجزه موسى و عیسى علیهما السلام براى آن حضرت قرار داده میشد عامّه مردم نمیتوانستند تمیز دهند و توهم سحر و صنایع غریبه و امثال اینها درباره آن میشد و بالاخرة حجت کاملا بر آنان تمام نبود، و تنها چیزى که عرب جاهلیت در آن مهارت بسزا و ید طولایى داشت فنّ فصاحت و بلاغت و ادب عربى بود که در آن باوج ترقى و تعالى و سر حدّ کمال و عظمت رسیده بودند و باندازه اهمیت داشت که در مواسم حج و مواقع دیگر مجالس و محافلى تشکیل داده و شعراء بزرگ و خطباء سترگ در آنها شرکت کرده و اشعارى را که گفته بودند انشاد نموده و با یکدیگر مقایسه و بر یکدیگر مفاخره و مباهات میکردند و هر قصیده که افصح و ابلغ بوده انتخاب نموده بر کعبه میآویختند تا در موسم حج قبائل مختلف عرب آن را مشاهده نموده موجب بلند نامى و شهرت و عظمت آنها گردد در چنین عصرى حکمت اقتضاء کرد که خداوند معجزه پیغمبر خاتم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم را از قبیل همین قرار دهد تا بفهمند که این طرز کلام از قدرت بشر خارج بوده تصدیق برسالت حضرتش نموده راه عذرى براى آنان باز نباشد، و در خود قرآن مکرّر در مقام تحدى برآمده و با صداى رسا بهمگان اعلان نموده که اگر شک دارند که این کلام خداست که بر پیغمبرش نازل شده مانند آن را بیاورند.

و نخست معارضه بمثل فرموده قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً «1» و سپس تنزّل‏

__________________________________________________

1- آیه 91 سوره اسراء (بگو اگر آدمیان و طایفه جن جمع شوند براى اینکه مانند این قرآن را بیاورند نتوانند اگر چه بعضى از آنان پشتیبان بعض دیگر باشند)

                        أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 43

نموده و بآوردن ده سوره مثل قرآن اکتفاء فرموده أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ «1» و باز هم تنزّل نموده و بآوردن یک سوره مثل قرآن دعوت کرده مى‏فرماید قل إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ «2» و این نداى قرآن از زمان بعثت حضرت تا این زمان بگوش همه جهانیان و دشمنان اسلام از یهود و نصارى و عرب و غیر آنها رسیده و در میان آنها فصحاء و بلغاء بسیار بوده و اگر میتوانستند یک سوره مثل قرآن بیاورند این قدر خود را بزحمت جنگ و خونریزى نیانداخته و هر روز انواع مکر و حیله و سیاست بازى بر ضدّ اسلام و مسلمین (چه در صدر اول اسلام از ناحیه مشرکین قریش و یهود و چه بعد از آن از طرف نصارى و غیر آنها) نمى‏نمودند و اگر آورده بودند مانند آتش در مناره و خورشید در وسط روز ظاهر و هویدا بوده و در همه روزنامه‏ها و مجلات و رادیوها برخ مسلمین میکشیدند.

بنا بر این هر عاقلى اگر چه از علم فصاحت و بلاغت بلکه از لغت عرب بهره نداشته باشد این معنى را کاملا میفهمد که اگر قرآن، کلام خدا و ما فوق قدرت بشر نبود با اهتمامى که در این باره داشتند مانند آن را آورده بودند و اینکه نتوانسته مثل آن را بیاورند معجزه بودن قرآن و بالنتیجه نبوت پیغمبر اسلام را

__________________________________________________

1- سوره هود آیه 17 (بلکه میگویند محمد (ص) این کلمات را خود بهم میبافد بگو شما هم ده سوره مثل آن را بهم بافته بیاورید

2- سوره بقره آیه 21 و 22 (هر گاه نسبت بآنچه بر بنده خود فرستادم در شک و تردید هستید سوره مانند آن بیاورید و گواهان خودتان را غیر از خدا دعوت کنید اگر راست مى‏گویید و اگر چنین نکردید و هرگز نخواهید کرد از آتشى که براى کافران آماده شده است بپرهیزید.)

                        أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 44

ثابت میکند. و امّا کسى که بهره از عربیت و علم فصاحت و بلاغت داشته و کلمات فصحاء و بلغاء عرب را تتبّع نموده و آیات قرآن را با آنها مقایسه کند فصاحت و بلاغت، روانى و سلاست، شیرینى و ملاحت قرآن بخوبى براى وى ظاهر میشود و درمى‏یابد که هیچ کلامى از فصیح‏ترین شعراء و خطباء عرب حتى کلمات دیگر پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم از مواعظ و خطب و کلمات قصار و همچنین خطب نهج البلاغة و کلمات سایر ائمه اطهار صلوات اللَّه علیهم اجمعین (با اینکه در کمال فصاحت و بلاغت بوده بحدّى که درباره خطب نهج البلاغه گفته شده «فوق کلام المخلوق و دون کلام الخالق») در مقابل قرآن عرض اندام نمیتواند بکند و اگر جمله از قرآن در میان صدها جمله از کلمات دیگران قرار گیرد مانند بدر در میان ستارگان مى‏درخشد، و این حقیقتى است راجع بمجموع الفاظ و معانى قرآن بطورى که اگر این معانى را در قالب الفاظ دیگر بریزند و یا تحریف و تبدیلى در کلمات آن بدهند سلاست و حلاوت خود را از دست میدهد (مثل اینکه قرآن را بزبانهاى دیگر ترجمه، و یا کلمات آن را بکلمات مرادف و جمل آن را بجمل مشابه تبدیل نمایند و یا جاى بعض کلمات را عوض کنند مثلا صفاتى را که براى خدا در آخر آیات ذکر میشوند جابجا سازند، عزیز حکیم را بجاى حمید مجید و غفور رحیم را مکان سمیع بصیر بگذارند و نحو اینها زیرا هر کدام مناسب و مرتبط با مطلبى است که در ضمن آیه بیان میشود در صورتى که جابجا شود نسبت بمطلب آیه نامربوط میگردد) و این خود دلیل واضحى است بر اینکه در قرآن تحریفى رخ نداده است.

در خطابهایى که بحضرت ختمى مرتبت صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم در قرآن میشود حضرتش را بصفاتى مخاطب قرار میدهد که مناسب مأموریت اوست آنجا که مأمور به تبلیغ است یا ایّها الرسول گفته میشود، آنجا که مأمور بتقوى و تربیت ازواج است                        أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 45

 یا ایّها النبى خطاب میشود در جاى دیگر یا ایها المزمّل و در جاى دیگر یا ایّها المدّثر و همچنین در هر جایى مناسب آن مقام بحضرتش خطاب میگردد، در تشبیهات و تمثیلات قرآن باندازه رعایت مناسبت بین مشبّه و مشبّه به و ممثّل و ممثّل به شده که هر بیننده را متعجّب میسازد در یک جا بلعم باعورا و هر که منع و زجر الهى و ترک آن و دریافتن آیات الهى و جدا شدن از آنها بحال او یکسان بوده و در هر صورت دنبال هواى نفس برود بسگ مثل زده است که اگر بر او حمله کنى زبان از دهان بیرون میکند و اگر او را رها کنى باز چنین کند فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ «1» و در جاى دیگر یهود را که کتاب الهى را فرا گرفته و بآن عمل نکردند بخرى که بر آن کتابها بار کرده باشند تشبیه نموده میفرماید مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً «2» و در جایى مثل کسانى که غیر خدا را ولىّ خود قرار میدهند بعنکبوت زده میفرماید مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ «3» و غیر اینها از تمثیلات دیگر، و بالجمله هر قسمتى از قرآن را که بررسى کند عجائب و غرائبى از فصاحت و بلاغت درک میکند که باصطلاح اهل فن «یدرک و لا یوصف» ادراک میشود ولى نمیتوان توصیف نمود «4»

__________________________________________________

1- سوره اعراف آیه 176

2- سوره جمعه آیه 5

3- سوره عنکبوت آیه 41

 

4- موقعى فکر میکردم که چرا خداوند در قصص موسى و هارون، فرعون و هامان و قارون را اسم میبرد و در قصص ابراهیم و هود و صالح مثل نمرود و شداد و غیره را اسم نمیبرد سپس برخورد نمودم به اینکه فصاحتى که در اسم آنها هست در این اسماء نیست و شاید تسمیه اینها از اینجهت باشد [.....]

                        أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 46